در باب کتابی از پائولو کوئیلو " مکتوب "
دومین کتابی بود که پائولو کوئیلو میخواندم. انتظار داشتم مانند کیمیاگر یک داستان بلند باشد، اما نبود. مکتوب مجموعه حکایتهایی بود که در آن از راز چگونه زیستن و چگونه تعامل کردن با دنیا و اطرافیانمان به تصویر کشیده شده بودند.
حجم کم کتاب مجابم میکرد که یک روزه بخوانمش. تمام که شد ساعت گرفتم:خواندنش یک ساعت طول کشید!
کتابی نیست که بگویم بدجوری عاشقش شده ام یا بدجوری توی ذوقم زده است. فقط همینقدر میدانم که دلم میخواست کسی باشد تا نتیجه گیری های پایانی حکایت هایش را هر از چندگاهی برایم یادآوری کند.
تنها نقطه ضعفش از نظر من، تعدد حکایتها بود. طوری که کمی آزار دهنده پیش میرفت جدا از اینکه سبک بود و روان. حکایت ها هر کدام یک سطر یا نهایتا دو سطری بودند. اما خواندن مثلا 50 حکایت پشت سر هم تنها در 85 صفحه به نظرم کمی عجیب و حتا سخت است.
باید با سرعت کمتری میخواندمش.
با این حال برخی جملاتش عجیب حالم را خوب می کرد.